حسنی و خرما

ساخت وبلاگ

ارتباطی که نقل محافل بود، امروز، آقای جهان است

روزه دار بود، سحری نمی خورد، یک ضرب می رفت تا اِفطار؛

شاید هم یک ضرب می زد با شیطان؛

"""حسنی به مکتب نمی رفت/ وقتی می رفت جمعه می رفت"""

من رمضان را دوست دارم، زولبیا را هم دوست دارم

نگاه به عقب که می کنم، مسیری که آمدیم توأم با مکرهای بسیار بود، ولی آمدیم

- این اجل که در کمین است، روزی خود به کمین خویش خواهد نشست -

«من جوجه های هیچ دولتی را شمارش نخواهم کرد»

پگاهِ یک زندگی را دیده ام، غروبِ یک زندگی را هم دیده ام

در بساطِ من خرمایی است که آن را با صدای خدا اِفطار می کنم.

پایان...
ما را در سایت پایان دنبال می کنید

برچسب : حسنی,خرما, نویسنده : 4kelaseakhar5 بازدید : 113 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 20:43