وام

ساخت وبلاگ

کَند و کاو می کرد

برگِ ترخیص دستش بود

من سینک ظرفشویی را بررسی می کردم

مأمور اداره ی آب، هاونش را به بقّال سپُرده بود

برادرم زنگ زد، گُفت:

صابون را نو نگه دار

شکمت را با پودر رختشوئی بِساب،

وامِ قرض الحسنه ات، جَلدِ بامِ دیگریست.

پایان...
ما را در سایت پایان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4kelaseakhar5 بازدید : 143 تاريخ : شنبه 15 ارديبهشت 1397 ساعت: 22:12