شوخی با خدا

ساخت وبلاگ

می خواهم

چند صباحی با خدا قایم باشک بازی کنم؛

در زمان کودکی،

روزهای رمضان، یادش به خیر!

دوستم تعریف می کرد:

برادرش برای اینکه روزه اش را بخورد

می رفت داخل یک کُمد و آنجا روزه اش را می خورد

- به هوای خودش می خواست سرِ خدا شیره بمالد -

خوب گذشت،

بزرگ شدیم،

چه کُمدهای که نرفتیم

و چه روزه های که نخوردیم

ما آدم ها عجیب موجوداتی هستیم

همیشه با خدا شوخی می کنیم

سرِ چیزهای کوچک دوست داریم دروغ های بزرگ بگوییم

و چه زود دروغ هایمان را فراموش می کنیم.

پایان...
ما را در سایت پایان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4kelaseakhar5 بازدید : 145 تاريخ : دوشنبه 10 ارديبهشت 1397 ساعت: 11:43